عاشقانه
دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره
 
 

 

به گزارش قلبم، هوای چشمم به علت ندیدن عزیزم تا لحظاتی دیگر بارانی میشود!!!

.
 .

به اندازه ی تمام بوسه های بی پاسخی که ماهی ها به دریا میزنن دوستت دارم.
 .
 .

javahermarket



ادامه مطلب ...


یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب: اس ام اس جدید مخصوص دل شکسته, , :: 22:22 ::  نويسنده : ستایش

                                                                           

ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
 مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
 مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
 برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار

javahermarket



ادامه مطلب ...


شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 14:9 ::  نويسنده : ستایش

                             سرم درد می کنه واسه دردسر!

                                تو میدانی انقدر دوست دارم

                           که حتی اگر سرم به سنگ بخورد

                                    یا سنگ به سرم!!

                     از این دوستت دارم دست بر نخواهم  داشت

javahermarket



شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 10:11 ::  نويسنده : ستایش

دفترم را باز می کنم ، اولین صفحهحکایت ار رفتن دارد

به صفحات دیگر نگاه میکنم، تمام صفحات ار نبودنت ، از غم دوریت،

از چشمانتظاریم و از امید به بازگشت ات پر کرده ام ، تنها یک برگه سفید باقی مانده

برگی که برای امدنت خالی گذاشته ام.

javahermarket



شنبه 1 فروردين 0برچسب:, :: 23:55 ::  نويسنده : ستایش

 
در امتداد حادثه به تو رسیدم حادثه این روزهای تکراری آنزمان که زندگی مرا به بودن واداشت وتوآمدی وسلامی گفتی این کوچک ازخودگریزان را و برایش قصه ها گفتی از عشق بمان پرنده کوچک خوشبختی ام با من هم صدا شوتا این کوچک از خود گریزان با تو پر بگیرد و در امتداد حادثه روزهای تکراری ام رنگی دگر بگیرد...

javahermarket



جمعه 1 فروردين 0برچسب:, :: 23:47 ::  نويسنده : ستایش

پيش از اينها فكر ميكردم خدا ... خانه اي دارد ميان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها ... خشتي از الماس وخشتي از طلا

پايه هاي برجش از عاج وبلور  ... بر سر تختي نشسته با غرور

ماه برق كوچكي از تاج او ... هر ستاره پولكي از تاج او

اطلس پيراهن او آسمان ... نقش روي دامن او كهكشان

رعد و برق شب صداي خنده اش  ... سيل و طوفان نعره توفنده اش

دكمه پيراهن او آفتاب ... برق تيغ و خنجر او ماهتاب

هيچكس از جاي او آگاه نيست ... هيچكس را در حضورش راه نيست

پيش از اينها خاطرم دلگير بود ... از خدا در ذهنم اين تصوير بود

آن خدا بي رحم بود و خشمگين ... خانه اش در آسمان دور از زمين

بود اما در ميان ما نبود ... مهربان و ساده وزيبا نبود

در دل او دوستي جايي نداشت ... مهرباني هيچ معنايي نداشت

هر چه مي پرسيدم از خود از خدا ... از زمين، از آسمان،از ابرها

زود مي گفتند اين كار خداست ... پرس و جو از كار او كاري خطاست

آب اگر خوردي ، عذابش آتش است ... هر چه مي پرسي ،جوابش آتش است

تا ببندي چشم ، كورت مي كند ... تا شدي نزديك ،دورت مي كند

كج گشودي دست، سنگت مي كند ... كج نهادي پاي، لنگت مي كند

تا خطا كردي عذابت مي كند ... در ميان آتش آبت مي كند

با همين قصه دلم مشغول بود ... خوابهايم پر ز ديو و غول بود

نيت من در نماز و در دعا ... ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه مي كردم همه از ترس بود  ... مثل از بر كردن يك درس بود

مثل تمرين حساب و هندسه ... مثل تنبيه مدير مدرسه

مثل صرف فعل ماضي سخت بود ... مثل تكليف رياضي سخت بود

 ***********

تا كه يكشب دست در دست پدر... راه افتادم به قصد يك سفر

در ميان راه در يك روستا ... خانه اي ديديم خوب و آشنا

زود پرسيدم پدر اينجا كجاست ... گفت اينجا خانه خوب خداست!

گفت اينجا مي شود يك لحظه ماند ... گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند

با وضويي دست ورويي تازه كرد ... با دل خود گفتگويي تازه كرد

گفتمش پس آن خداي خشمگين ... خانه اش اينجاست اينجا در زمين؟

گفت آري خانه او بي رياست ... فرش هايش از گليم و بورياست

مهربان وساده وبي كينه است ... مثل نوري در دل آيينه است

مي توان با اين خدا پرواز كرد ... سفره دل را برايش باز كرد

مي شود درباره گل حرف زد ... صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چكه چكه مثل باران حرف زد ... با دو قطره از هزاران حرف زد

مي توان با او صميمي حرف زد ... مثل ياران قديمي حرف زد

ميتوان مثل علف ها حرف زد ... با زبان بي الفبا حرف زد

ميتوان درباره هر چيز گفت ... مي شود شعري خيال انگيز گفت....

************

تازه فهميدم خدايم اين خداست ... اين خداي مهربان و آشناست

دوستي از من به من نزديك تر ... از رگ گردن به من نزديك تر….

javahermarket



جمعه 1 فروردين 0برچسب:, :: 23:43 ::  نويسنده : ستایش

خدایا... مگذار فراموش کنم که حتی اگه بدترین بنده ات هم باشم در خانه ات را هیچ وقت به رویم نمی بندی.
خدایا... مگذار فراموش کنم که دوستت دارم و می دونم که تو هم دوستم داری.

خدايا... مگذار فراموش كنم كه در محضرت نبايد گناه كنم

خدایا... مگذار فراموش کنم انسانم وتو اشرف مخلوقاتت نامیده ای مرا!

 

ای مونس این جانم الحق که فریبایی           وی قبله و ایمانم الحق که فریبای

 یعقوب توام گریان وز دوری تو حیران      ای یوسف کنعانم الحق که فریبایی

javahermarket



جمعه 1 فروردين 0برچسب:, :: 23:41 ::  نويسنده : ستایش

خدایا ... دلم باز امشب گرفته بیا تا کمی با تو صحبت کنم بیا تا دل کوچکم را خدایا ! فقط با تو قسمت کنم خدایا ...بیا پشت آن پنجره که وا می شود رو به سوی دلم بیا، پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم

بارخدایا...از عشق امروزمان برای فرداهامان چیزی باقی بگذار...برای روزی که فراموش می کنیم عاشق بوده ایم ، چیزی کنار بگذار،یک مشت.... اندازۀ یک لبخند...یک خاطره.... یک نگاه....

خدایا... این روزا به هر کی می رسم یک مشکلی داره ٬یک غمی تو دلش خونه کرده...

خدایا تو رو به عشقت قسم کمک کن ٬تو رو به قداستت قسم این غم ها رو خودت به شادی تبدیل کن...

خدایا... ای خدای مهربان ٬ عزیزترین هایم را از من گرفتی٬ شاید لایق نبودم...

خدایا... اون ها رو به خودت سپردم مواظبشون باش...

javahermarket



جمعه 1 فروردين 0برچسب:, :: 23:39 ::  نويسنده : ستایش

نشاط انگیز وماتم زایی ای عشق ***عجب رسوا کن ورسوایی ای عشق  

یکی  را  بر  مراد دل  رسانـــــــــی***  یکی  را  در غم  هجران نشانـــــــی   

یکی را همـچو  مشعــل   برفروزی  *** میـان  شعله ها  جانــش  بسو ز ی    

 خوشا اَنکس که جانش ازتو سوزد ***  چو  شمعــی  پای تا سر  برفر و ز د

خوشاعشق و خوشاناکامی عشق *** خوشا رسوایی وبدنامی عشــــــــق

خوشا بر جان من هر شام وهر روز *** همه  داغ و  همه درد و همه ســوز

خوشا عاشق شدن٬ اما جدایــــــی *** خوشا عشق و نوای  بی نوایــــــی  

خوشا در سوز عشقی  سوختن ها *** درون  شعــلـه  اش  افروخـتـن هــــــا

هزاران دل به حسرت خون شد از عشق   ***  یکی  در این میان مجنون شد از عشق 

در اَتش هر اَنکس بیشتر سوخت *** چراغش در جهان روشن تر افروخت 

نوای عاشقان در بینوایــــی  ***  دوام عاشقی ها در جدایی

javahermarket



جمعه 1 فروردين 0برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : ستایش

 

درد دنیا را حس کردم با ذره ذره وجودم و روحم اما با عشق... رشد کردم و به هر طرف خودم را زدم ٬ طعمی خوش تر از عشق در این دنیا ندیدم ... حال که تنها مانده ام و دور از تو باز هم لحظه لحظه زمان تنهایی را ٬ فقط و فقط با عشق می توانم سپری کنم و لاغیر ...

 

خدایا٬تو خود می دانی که دیوانه ای بیش نیستم٬ ولی از تو می خواهم به هر کسی که دوستش می داری٬ بیاموز که عشق را با عشق بفهمد و نه با جدایی ...


javahermarket



جمعه 1 فروردين 0برچسب:, :: 23:24 ::  نويسنده : ستایش

سلام به دوستان و همدلای خوبم ... از همه شما به خاطر همراه بودن با نجواهای دلم ممنونم و اگر در این مدت حرفی زده شد یا رفتاری داشتم که باعث کدورت شدم عذر خواهی می کنم ... همتون رو دوست دارم و براتون از اعماق قلبم٬ از درگاه خدا آرزوی بهترین ها رو دارم...

javahermarket



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه و آدرس setayesh67.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان